۱۳۹۶ آبان ۲۹, دوشنبه

خاطره شهید مجاهد خلق قاسم کاشانی اقدم  به نقل یکی از هم بندها او 
 یک روز درسلول 33بند سالن یک آموزشگاه اوین با هم بودید
 سلول 33سلولی دربسته بود
 وبیشتر نفرات سر موضعی با هم بودند 
نفراتی مثل قاسم کاشانی اقدم وجعفر کاظمی ومرتضی رحمتی و....
با اینحال یک روز درحالیکه کنارش نشسته بودم به من گفت 
حسن این دندان طلا که می بینی این طلا را نمی گذارم دست پاسدارها وشکنجه گران بیفتد
من از حرف اوتعجب کردم 
من به شوخی گفتم که تو نمی توانی 
او گفت خودت خواهی دید 
دیدم دوروز نگذاشته بودکه یک دفعه به باصطلا ح بهداری اوین او رابردند
بعد او گفت دندان اش بکشند که آنها ناچار این کاربکنند 
بعد به سلول آمد گفت ببین دیدی 
بعد گفت موقع ملاقا ت به خانواده ام خواهم داد 
این حرف بعد ازمدت کمی اجرا شد 
اوحتی می دانست قبل از اعدام اینها اینکار با اوخواهند کرد 
بااینحال نگذاشت یک چیز ذیقمتی نصیب پاسداران وشکنجه گران ر‌ژیم بشود 
یاد ش گرامی باد 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر